در مورد یه دوسته از چشم افتاده!

یه سری هام هستن یه دفعه از چشم آدم میفتن ,

مثل اشک!!

هر چقدر باهات دوست باشن و صمیمی , کاره دیگه انجام میشه. جالبیش به اینه که بعدم هم نمیفهمن چی شده! چرا؟ چون اینقدر بهش رو دادی که فکر میکنه پسر خاله شده. ولی کور خونده , مسجد جای گوزیدن نیست!

البته اون شخص هنوز نفهمیده که از کاراش شاکی شدیم! بعله " شدیم " من و همسر با هم! 

جالبیش به اینه که قشنگ رفتار معمولشو داره نشون میده , یعنی اونی که ما تا حالا داشتیم میدیدیم فِیکِش بوده نه اصلش!

نمیدونم چه تصمیمی بگیرم ...

امشب دیگه مصمم شدم به دوستم که خانم همون شخصه بگم که بهش بگه : یواش وایسا با هم بریم!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.