روزتون مبارک خانم هاا

تند و تند دارم مانتوی مامانو میدوزم که امشب به دستش برسونم . همین تند تند دوختن کار دستم میده یه جای خیلی مسخرشو اشتباه دوختم بعد میام درستش کنم خراب تر میشه بعد میام نصفه شو میشکافم میبینم راه نمیده آخر سر همشو میشکافم درستش میکنم . ساعت ۶/۳۰ هست و  قرار بود ۷ بیاد دنبالم تا ببرم سر دوزش کنن مانتو رو ولی تا ۷ تموم نمیشه کارم , اس میدم ۸ بیا کارم تموم نمیشه . 

ساعت هشته , صدای ماشینو میشنوم اعصابم بهم میریزه هنوز تموم نشده اگه به سر دوز نرسم فردا چه جوری مامان این مانتو رو بپوشه؟ از کارای نصفه نیمه کصافط! کاری بدم میاد.

خدا کنه خودش کلید بندازه .

صدا زنگ در!!! 

ـ خوددددتتتتت کلید بنداز بیااا تووو

نخیر مثله اینکه قصد نداره کلید بندازه , تندی میرم در و باز میکنم بدونه اینکه به بیرون نگاه بندازم و بر میگردم تو اتاق.

ـــ خیییلییی بی ذوقی

من با خودم: حتما فهمیده خسته ام برام خوراکی خریده , بذار دلشو نشکونم...

اون چیزی که میبینم یه دسته گل سفید و بنفشه , و منی که کلی ذوق ملنگ شدم امشب.

راستی به سر دوز هم رسیدم , مامانمم مانتوشو واسه پس فردا صبح میخواست فردا با خیال راحت میبرم براش ...

و این است جزای نیکوکاران 



خصوصی ۱

 فک کنم امروزم تقصیر من بود ! شایدم تقصیر خودش! شایدم تقصیر پی ام اس ـ که همین امروز اسمشو یاد گرفتم وگرنه مجبور بودم خیلی راحت! بنویسم پری!!

وگرنه هیچ کدوممون کاری نداشتیم فقط بچه ی نداشتمونو نمیخواستیم با کسی تقسیم کنیم!

دیشب داشتم حرفای آقای دوست خانوادگی رو با خودم تکرار میکردم که : دیگه تو این روزا شما باید مدیریت رو بگیرین دستتون و حال و هوای آقای خونه رو داشته باشید!

داشتم دیگه! از دیروز تا الان ۲ بار با هم دعوا کردیم! تازه طلاق خودم و  مامانمو هم روش , گرفتم و با هم رفتیم شهر های اطراف یه اتاق هم گرفتیم و با هم زندگی کردیم!!

آقای خونه: صد دفعه گفتم نشین این وبلاگای دری وری و بخون!

بالاخره باید از یه جا شروع کنم دیگه نوشتنو. حتما هم میخواستم از فروردین ماه شروع کنم , اصلا هم مهم نیست ۳ روز دیگه ماه تموم میشه , مهم اینه که فروردینه.

کاش ساعت ملاقات رفته بودم ... پس فکر و خیال و حال خراب خودم چی؟

این روزا که همه چی با هم درست نیست این پی ام اس ( اسمشم با کلاس شد) هم روش ...


سلام ...

 این زندگی خصوصی منه!