برنامه ریزیم در حد هویجه!

مهم نیست که حس اهداف پنداری من یه موقع هایی قوی میشه و یه موقع هایی میگم گور بابای اهداف , مهم نیست که امروز رو مود خنثی ام مهم اینه که تصمیم داشتم هدف هامو بنویسم , بعد آخر سال بیام یکی یکی خطشون بزنم و بگم به کدوم رسیدم به کدوم نه.

اصلا هم مهم نیست الان یادم نمیاد چه هدف هایی واسه خودم تعیین کرده بودم چون الان به مخ ام فشار میارم تا بنویسمشون تا هم شما شاهد باشین هم خودم !

اول اینکه : موهامو کوتاه کنم ( چه هدف ارزشمندی! )

دوم اینکه: موهامو از ته بتراشم! ( این دیگه ارزشمند تر از هدف اولمه )

سوم اینکه: موهامو تقویت کنم ( فک کنم الان دیگه یقین پیدا کردین که من کچلم؟ )

چهارم اینکه: واسه کنکور ارشد درس بخونم ( الان دیگه متوجه شدین که هدف هرچه مهم تر باشه باید بره ته لیست ؟)

پنجم اینکه : خیاطی مو به یه جایی برسونم و تا تابستون یه شو بذارم ( به  نظرتون میشه؟)

ششم اینکه: در راستای هدف ۵ باید یه درآمدی داشته باشم حالا یا از طریق مزون یا یه کار درست و حسابی پیدا کنم تا بتونم به خانوادم ( مامانم) کمک کنم . ( یعنی میشه؟ خداا کجایی؟؟)

هفتم اینکه: این هدف نیست در حد فکره , دوست دارم برم کلاس آواز ( هزینه اش برام مهمه به خاطر همین زیاد بهش فکر نمیکنم)

فعلا همین , هر موقع باقیش یادم امد میام اینجا مینویسم . 

راستی هدف اولمو انجام دادم , در تاریخ ۷ فروردین , ولی باید مینوشتم چون که آخرش میخواستم تیک بزنم اقلا دلم خوش باشه هیچ کاره دیگه نکردم این یه کارو به سر انجام رسوندم . 

البته من زیادم تنبل نیستم مثلا ۲-۳ سالی بود میخواستم خودمو لاغر کنم و به وزن قبل از ازدواجم برگردم و پارسال این کارو انجام دادم , هوراااااااااا

و اینکه میخواستم برم یه کلاس هنری چیزی و رفتم کلاس خیاطی و تا الانم خیلی موفق بود , هورااااااااا

اینارو گفتم که خودمو تشویق کرده باشم.

میدونم اشخاص زیادی اینجا رو ندیدن , وبلاگمو میگم , یعنی از ۳۲ تا بازدید ۱۶ تاش خودم بودم فک کنم ولی .... بیخیال , از حضورتون دلگرمم 


آخه چرا یه پسر بچه ی ۱۹ ساله باید زن بگیره؟

ساعت ۴ صبحه! ۲ ساعتیِ دارم کلنجار میرم برای خواب اما بی خوابی مغلوبم میشه!

افکار شب گذشته و سرنوشت داماد کوچولو! نمیداره بخوابم.

بعله دومادمون فقط ۱۹ سالشه!  بدون هیچ پشتوانه مالی و کاری و تحصیلی و خانوادگی! واقعا هیچ پشتوانه ای! باباش که اوته مادرش هم که ام المصیبت و مظلوم ... 

 و مادر زنی که همون جا جلوی همه بهش گفت برو پولای شاباش و از مادرت بگیر!!! و انگشت اشاره شو به سوی داماد کوچولو گرفته بود و تکون میداد و میگفت شب میاااااای خونه یادت نره!!! 

دیشب فقط نامزدیشون بود یعنی فقط چند ساعت از عقدشون گذشته بود!

خدا کنه  مادر فولاد زره که از قرار معلوم پیشینه ی خوبی هم نداره بذاره این بچه تو این مقطع از زندگیش خوشبختی رو تجربه کنه و دخترشو مثل خودش یه زنه مطلقه نکنه ...