ساعت ۴ صبحه! ۲ ساعتیِ دارم کلنجار میرم برای خواب اما بی خوابی مغلوبم میشه!
افکار شب گذشته و سرنوشت داماد کوچولو! نمیداره بخوابم.
بعله دومادمون فقط ۱۹ سالشه! بدون هیچ پشتوانه مالی و کاری و تحصیلی و خانوادگی! واقعا هیچ پشتوانه ای! باباش که اوته مادرش هم که ام المصیبت و مظلوم ...
و مادر زنی که همون جا جلوی همه بهش گفت برو پولای شاباش و از مادرت بگیر!!! و انگشت اشاره شو به سوی داماد کوچولو گرفته بود و تکون میداد و میگفت شب میاااااای خونه یادت نره!!!
دیشب فقط نامزدیشون بود یعنی فقط چند ساعت از عقدشون گذشته بود!
خدا کنه مادر فولاد زره که از قرار معلوم پیشینه ی خوبی هم نداره بذاره این بچه تو این مقطع از زندگیش خوشبختی رو تجربه کنه و دخترشو مثل خودش یه زنه مطلقه نکنه ...